...me and moon...
ای کاش میشد شبا، همون لحظه هایی که دلت میگیره و
اشکات سرازیر میشه، بمیری ...
و فردا صبحش بخاطر دیگران، دوباره زنده بشی ...
ای کاش میشد لحظه های دلتنگی، کمی مرد ...
ای کاش بدون این که کسی بفهمه بمیری ...
ای کاش ...
ای کاش مرگ کمی سراغ منم بیاد ...
ای کاش ...
خدایا!
تا کی؟؟؟!
اشکات سرازیر میشه، بمیری ...
و فردا صبحش بخاطر دیگران، دوباره زنده بشی ...
ای کاش میشد لحظه های دلتنگی، کمی مرد ...
ای کاش بدون این که کسی بفهمه بمیری ...
ای کاش ...
ای کاش مرگ کمی سراغ منم بیاد ...
ای کاش ...
خدایا!
تا کی؟؟؟!
یه سوال میپرسم...نمیخواد جوابمو بدی..حتی نمیخواد بلند بلند هم برای جوابش اظهار نظر کنی...فقط اون گوشه قلبت...واقعا واقعا به جوابش فکر کن!
"چیشد که انقدر بی رحم شدی؟انقدر بی احساس؟"
امیدوارم ببخشه ...
ولی دلم خیلی تنگشه ...
ای کاش ...
خدایا ...
"چیشد که انقدر بی رحم شدی؟انقدر بی احساس؟"
امیدوارم ببخشه ...
ولی دلم خیلی تنگشه ...
ای کاش ...
خدایا ...
گفته های من...
خدایا!
بازم من اومدم حرف بزنیم خداجونم، میدونم خیلی وقته اونجوری ک باید دیگ باهات حرف نمیزنم، ن اینکه فراموشت کردما ن، منو ببخش خداجونم ولی حس میکنم این روزا از همه دلگیرم، حتی تو...
من واقعا متاسفم ک هر چیزی رو میگم ولی باور کن این روزا نمیدونم چمه، همش ی حسی دارم انگار خالیم، همش ی بغض هست اما اشک ن، خیلی وقته بغض توی گلوم مونده و هیچ اشکی نریختم، اره خب گاهی شبا شاید از دلتنگی و فکرای احمقانه گریم گرفته باشه، ولی میدونی خداجون، دلم میخاد میشد خودمو خالی میکردم، دلم میخاد این بغضو بشکنم ولی نمیدونم چرا نمیشه، این روزا همش باخودم میگم اره اینا نشانه فراموش کردنه و من دارم فراموشش میکنم، اما وقتی ساعت ها ب ی جا خیره میشمو بش فک میکنم میگم ن من حالا حالاها نمیتونم فراموشش کنم..
گاهی وقتا انقد دلم تنگش میشه ک آرزومه حداقل خوابشو ببینم، ههه مثه این دوشب ک پشت هم خوابشو دیدم. عجیبه، ولی خب لابد انقد بش فک کردم ک بالاخره خوابشو دیدم، اونم دوبار پشت هم. ههه..
خدایا، من نمیدونم واقعا باید چیکار کنم، من راهشو بلد نیستم، گاهی با خودم میگم من باید هرجوری شده فراموشش کنم وگاهیم میگم من فقط میخام دوسش داشته باشم چرا باید فراموش کنم، من گیر کردم توی دوراهی های زندگیمو نمیدونم کدوم راهو برم..
اره خب، اینا نسبت ب خیلی از دوراهی های زندگی آدما هیچ ب حساب میاد ولی خب برا دختری ب سن من خیلی بزرگه..
اینکه هرشب ی هندزفری توی گوشت باشه و ی اهنگ غمو ی بغض توی گلو برامن خیلی سخته.. من هیچکسو ندارم راه درستو در این باره نشونم بده، از همون ده سالگی این رازو توی دلم نگه داشتم و از هیچکس کمکی نگرفتم، اما گاهی وقتا دلم پر میکشه برا اینکه ی هم راز داشته باشم..
ای کاش میشد حداقلش اینکه با خودش ک از همه چیز خبر داره حرف زد، ای کاش حداقل خودش راه فراموشی و میدونست و ب منم میگفت. راستش خداجون گاهی وقتا ب این فک میکنم ک توی این سه ماه حتما فراموشش شده.. راستش گاهی حس میکنم انقد بی تفاوته ک شاید منی وجود نداشته باشم براش.. و این چیزا گاهی خوشحالم میکنه، وبیشتر از اون قلبمو ب درد میاره.. قلبی ک این روزا عجیب درد میکشه اما نمیدونم چرا خسته نمیشه، هه واقعا توش موندم ی نفری هست ک عاشق زندگیشه اما اونو میبری پیش خودت، ی نفرم هست ک روزی شاید بیشتر از ده بار آرزوی مرگ میکنه اما بازم همونجاست ک بوده.. واقعا حکمتت چیه خدا جون؟!
خدایا!
من میترسم، از آینده میترسم خدایا، از اینکه برسه اون روزی ک اون با یکی دیگ باشه اما من هنوزم دلم پیشش باشه، و یا اینکه من کنار یکی دیگ باشمو تمام فکرو ذکرم پیش اون... خیلی میترسم خدایا..
من چیکار کنم خداجون؟! چجوری وقتی دلم میخاد باهاش حرف بزنم از فکرش برم بیرون؟! چجوری انقد بهش فکر نکنم؟! چطور فراموشش کنم؟! خدایا دل من طاقت نداره، دلم بودنشو میخاد، اما میدونم ک نیست، هیچوقتم نمیتونه باشه، چون اون دلش ی جا دیگس، اما من چیکار میتونم انجام بدم خدا جون؟! چجوری آروم باشم؟!
امیدوارم منو ببخشه برا کاری ک گفت نکن و بازم من دارم انجامش میدم، خدایا منو میبخشه؟! اخه من چند روزه بای خط دیگ گاهی وقتا ی پیامی بش میدم، اخه دلم براش تنگه خداجون، منو میبخشه؟! اگه فهمیدو بازم اذیتم کرد چی خدایا؟! من یادم نرفته حرفاش، اما دل من نمیفهمه، دلم نمیفهمه وقتی میگه از زندگیم برو بیرون ینی چی، نمیفهمه وقتی میگه ب من نزدیک نشو ینی چی، دلم فقط با شنیدن این چیزا میشکنه اما بازم وقتی تنگ بشه همه رو فراموش میکنه.. خدایا من چیکار کنم؟!
اون وقتایی ک دلم انقد تنگش میشه ک فقط ب ی کلمه از اون راضیم چیکار کنم و قتی همون ی کلمه هم نیست؟! اون وقتا، مثل الان، خدایا، چیکار کنم؟؟؟!
کمکم کن خدایا، تنهام نذار، من بدم اره، اما تو خوبی، کمکم میکنی مگه ن؟! من تنها نیستم مگه ن؟!
خدایا دلم خیلی تنگشه، امیدوارم منو بخاطر این دلتنگیا ببخشه، اخه اون دوست نداره من بهش فک کنم، اما من تنها کاری ک انجام میدم فکر کردن ب اونه، نمیتونم فکرمو ازش بردام، چیکار کنم خداجون؟!
من خستم، خیلیم خستم، دلم خیلی گرفته، ای کاش...........
خدایا!
بازم من اومدم حرف بزنیم خداجونم، میدونم خیلی وقته اونجوری ک باید دیگ باهات حرف نمیزنم، ن اینکه فراموشت کردما ن، منو ببخش خداجونم ولی حس میکنم این روزا از همه دلگیرم، حتی تو...
من واقعا متاسفم ک هر چیزی رو میگم ولی باور کن این روزا نمیدونم چمه، همش ی حسی دارم انگار خالیم، همش ی بغض هست اما اشک ن، خیلی وقته بغض توی گلوم مونده و هیچ اشکی نریختم، اره خب گاهی شبا شاید از دلتنگی و فکرای احمقانه گریم گرفته باشه، ولی میدونی خداجون، دلم میخاد میشد خودمو خالی میکردم، دلم میخاد این بغضو بشکنم ولی نمیدونم چرا نمیشه، این روزا همش باخودم میگم اره اینا نشانه فراموش کردنه و من دارم فراموشش میکنم، اما وقتی ساعت ها ب ی جا خیره میشمو بش فک میکنم میگم ن من حالا حالاها نمیتونم فراموشش کنم..
گاهی وقتا انقد دلم تنگش میشه ک آرزومه حداقل خوابشو ببینم، ههه مثه این دوشب ک پشت هم خوابشو دیدم. عجیبه، ولی خب لابد انقد بش فک کردم ک بالاخره خوابشو دیدم، اونم دوبار پشت هم. ههه..
خدایا، من نمیدونم واقعا باید چیکار کنم، من راهشو بلد نیستم، گاهی با خودم میگم من باید هرجوری شده فراموشش کنم وگاهیم میگم من فقط میخام دوسش داشته باشم چرا باید فراموش کنم، من گیر کردم توی دوراهی های زندگیمو نمیدونم کدوم راهو برم..
اره خب، اینا نسبت ب خیلی از دوراهی های زندگی آدما هیچ ب حساب میاد ولی خب برا دختری ب سن من خیلی بزرگه..
اینکه هرشب ی هندزفری توی گوشت باشه و ی اهنگ غمو ی بغض توی گلو برامن خیلی سخته.. من هیچکسو ندارم راه درستو در این باره نشونم بده، از همون ده سالگی این رازو توی دلم نگه داشتم و از هیچکس کمکی نگرفتم، اما گاهی وقتا دلم پر میکشه برا اینکه ی هم راز داشته باشم..
ای کاش میشد حداقلش اینکه با خودش ک از همه چیز خبر داره حرف زد، ای کاش حداقل خودش راه فراموشی و میدونست و ب منم میگفت. راستش خداجون گاهی وقتا ب این فک میکنم ک توی این سه ماه حتما فراموشش شده.. راستش گاهی حس میکنم انقد بی تفاوته ک شاید منی وجود نداشته باشم براش.. و این چیزا گاهی خوشحالم میکنه، وبیشتر از اون قلبمو ب درد میاره.. قلبی ک این روزا عجیب درد میکشه اما نمیدونم چرا خسته نمیشه، هه واقعا توش موندم ی نفری هست ک عاشق زندگیشه اما اونو میبری پیش خودت، ی نفرم هست ک روزی شاید بیشتر از ده بار آرزوی مرگ میکنه اما بازم همونجاست ک بوده.. واقعا حکمتت چیه خدا جون؟!
خدایا!
من میترسم، از آینده میترسم خدایا، از اینکه برسه اون روزی ک اون با یکی دیگ باشه اما من هنوزم دلم پیشش باشه، و یا اینکه من کنار یکی دیگ باشمو تمام فکرو ذکرم پیش اون... خیلی میترسم خدایا..
من چیکار کنم خداجون؟! چجوری وقتی دلم میخاد باهاش حرف بزنم از فکرش برم بیرون؟! چجوری انقد بهش فکر نکنم؟! چطور فراموشش کنم؟! خدایا دل من طاقت نداره، دلم بودنشو میخاد، اما میدونم ک نیست، هیچوقتم نمیتونه باشه، چون اون دلش ی جا دیگس، اما من چیکار میتونم انجام بدم خدا جون؟! چجوری آروم باشم؟!
امیدوارم منو ببخشه برا کاری ک گفت نکن و بازم من دارم انجامش میدم، خدایا منو میبخشه؟! اخه من چند روزه بای خط دیگ گاهی وقتا ی پیامی بش میدم، اخه دلم براش تنگه خداجون، منو میبخشه؟! اگه فهمیدو بازم اذیتم کرد چی خدایا؟! من یادم نرفته حرفاش، اما دل من نمیفهمه، دلم نمیفهمه وقتی میگه از زندگیم برو بیرون ینی چی، نمیفهمه وقتی میگه ب من نزدیک نشو ینی چی، دلم فقط با شنیدن این چیزا میشکنه اما بازم وقتی تنگ بشه همه رو فراموش میکنه.. خدایا من چیکار کنم؟!
اون وقتایی ک دلم انقد تنگش میشه ک فقط ب ی کلمه از اون راضیم چیکار کنم و قتی همون ی کلمه هم نیست؟! اون وقتا، مثل الان، خدایا، چیکار کنم؟؟؟!
کمکم کن خدایا، تنهام نذار، من بدم اره، اما تو خوبی، کمکم میکنی مگه ن؟! من تنها نیستم مگه ن؟!
خدایا دلم خیلی تنگشه، امیدوارم منو بخاطر این دلتنگیا ببخشه، اخه اون دوست نداره من بهش فک کنم، اما من تنها کاری ک انجام میدم فکر کردن ب اونه، نمیتونم فکرمو ازش بردام، چیکار کنم خداجون؟!
من خستم، خیلیم خستم، دلم خیلی گرفته، ای کاش...........
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. . .
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است . . .
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. . .
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است . . .
گفته های من ...
خدایا!
خستم، از همه چیزو همه کس، دل گرفتم، از دنیا، از بیرحمیاش، اره خب، شاید الان بگی بازم ابن دختر گله هاش شروع شد، اما خداجونم، واقعا دیگه تحملشو ندارم، واقعا حالم خوب نیست...
خدایا!
این قلب پر درد من تا کی باید ب زندگی ادامه بده؟! تا کی باید بکوبه ب سینم؟! ای کاش کمی مرگ بهم هدیه میکردی، ای کاش...
خدایا!
یادته؟! اونشبی ک گفت یکی دیگه رو دوست داره چی شدم؟! الانم مثل همون شب، حالم داغون شده، این حرف بارها و بارها توی ذهنم پلی میشه و منو بیشتر از قبل داغون میکنه، تمام حرفاش توی ذهنم پر میشه و حالمو دگرگون میکنه، نامیدم میکنه، از زندگی......
درد داره تمام وجودت داغونو شکسته باشه اما هیچکس پی ب حالت نبره، درد داره سکوت کنی و هق هق گریه هات فقط برا شب باشه ک توی یالشت خفه کنی، درد داره خدایا، ی درد بیرحم...
داغونم میکنه وقتی خودمو میبینم، حالمو میبنمو با گذشتم مقایسش میکنم، درد داره مثل ی مرده متحرک باشی، فقط ی گوشه بشینی و بهش فکر کنی ک الان چیکار میکنه؟ خوبه؟ خوشحاله؟
خدایا!...
تا کی؟!
ب خودت قسم دیگه تحملشو ندارم، دیگه نمیکشم، خدایا، اون ک گفت یکی دیگه رو دوست داره، اون ک گفت از زندگیم برو بیرون، اون ک گفت فراموشم کن، پس این حال من برا چیه؟! تا کی باید تحمل کنم؟!
خدایا! من آغوش تورو میخام، آرامش خواب ابدی رو میخوام، ینی انقد بدم ک منو نمیبری پیش خودت؟! خدایا مگه نمیگن جای تو توی دلای شکستس؟! مگه نمیگن ناله ی دل شکسته تا عرش آسمونت صداش میاد؟! پس چرا نمیشنوی؟! خدایا چرا منو نمیبینی؟! دلگیرو خستم خدایا، خستم...
کمکم کن......................
خدایا!
خستم، از همه چیزو همه کس، دل گرفتم، از دنیا، از بیرحمیاش، اره خب، شاید الان بگی بازم ابن دختر گله هاش شروع شد، اما خداجونم، واقعا دیگه تحملشو ندارم، واقعا حالم خوب نیست...
خدایا!
این قلب پر درد من تا کی باید ب زندگی ادامه بده؟! تا کی باید بکوبه ب سینم؟! ای کاش کمی مرگ بهم هدیه میکردی، ای کاش...
خدایا!
یادته؟! اونشبی ک گفت یکی دیگه رو دوست داره چی شدم؟! الانم مثل همون شب، حالم داغون شده، این حرف بارها و بارها توی ذهنم پلی میشه و منو بیشتر از قبل داغون میکنه، تمام حرفاش توی ذهنم پر میشه و حالمو دگرگون میکنه، نامیدم میکنه، از زندگی......
درد داره تمام وجودت داغونو شکسته باشه اما هیچکس پی ب حالت نبره، درد داره سکوت کنی و هق هق گریه هات فقط برا شب باشه ک توی یالشت خفه کنی، درد داره خدایا، ی درد بیرحم...
داغونم میکنه وقتی خودمو میبینم، حالمو میبنمو با گذشتم مقایسش میکنم، درد داره مثل ی مرده متحرک باشی، فقط ی گوشه بشینی و بهش فکر کنی ک الان چیکار میکنه؟ خوبه؟ خوشحاله؟
خدایا!...
تا کی؟!
ب خودت قسم دیگه تحملشو ندارم، دیگه نمیکشم، خدایا، اون ک گفت یکی دیگه رو دوست داره، اون ک گفت از زندگیم برو بیرون، اون ک گفت فراموشم کن، پس این حال من برا چیه؟! تا کی باید تحمل کنم؟!
خدایا! من آغوش تورو میخام، آرامش خواب ابدی رو میخوام، ینی انقد بدم ک منو نمیبری پیش خودت؟! خدایا مگه نمیگن جای تو توی دلای شکستس؟! مگه نمیگن ناله ی دل شکسته تا عرش آسمونت صداش میاد؟! پس چرا نمیشنوی؟! خدایا چرا منو نمیبینی؟! دلگیرو خستم خدایا، خستم...
کمکم کن......................
+ کیمیا
- بله؟!
+ بازم؟!
- چی؟!
+ چته؟!
- هیچی..
+ هیچی؟!
- اوهوم
+ کیو داری گول میزنی؟!
- ــــــــــــ
+ این اشکات برا چیه؟! این حال داغونت ینی چی؟!
- ــــــــــــ
+ چی شدی کیمیا؟!
- حالم خوب نیست ...
+ چرا انقد خودتو اذیت میکنی؟!
- دلم براش تنگه ...
+ تا کی آخه؟!
- بنظرت فراموشم کرده؟!
+ تورو خدا بهش فک نکن.
- میشه؟!
+ باید بشه!
- چجوری؟!
+ نمی دونم، ولی باید ...
- سه ماهو دو هفتس ازش خبری ندارم. البته اگ کارای احمقانمو نادیده بگیریم. ولی خب، بازم دلم تنگشه، خیلی دل تنگم ...
+ ــــــــــــ
- دلم میخاست الان بود، باهاش حرف میزدم، خیلی حرفا دارم ک بش بگم، امشب زیادی حرفام توی سینم سنگینی میکنه، امشب زیادی دلم گرفته، زیادی داغونم ...
+ ــــــــــــ
- بنظرت اونم ب من فک میکنه؟! حواسش هست دارم اینجا جون میدم؟!
+ کیمیا!
- خستم، خیلی خستم.. میدونی امشب چقد دلم مرگ میخاد؟!
+ نگو اینجوری..
- بخدا امشب انقد داغونو دل گرفتم ک حاضرم خودمو بکشم..
+ این چرندیات چیه میگی اخه؟!
- بخدا اگ وجود خانوادم جلومو نمیگرفت این کارو میکردم..
+ ــــــــــــ
- میدونی، بعضی وقتا با خودم فک میکنم شاید اگه خانوادم هم از این حالم خبر داشتن اونام ب مرگم راضی میشدن ...
+ نکن این کارو با خودت. دلم میگیره از اینکه میبینم وقتی بغض گلوتو میگیره تنها کاری ک انجام میدی اینه ک ب حمام پناه میبری و گریه میکنی.. دلم میگره وقتی چشماتو میدزدی تا مبادا کسی بفهمه گریه کردی، حالم بد میشه وقتی میبینم حرفی نمیزنی تا مبادا کسی از صدای گرفتت حالتو بفهمه، چرا خوب نیستی کیمیا؟! تا کی میخای اینجوری پیش بری؟!
- بنظرت کی قلبم خسته میشه؟! کی میفهمه دیگه نباید بزنه؟! کی میرسه روزی ک منم بالاخره بمیرم؟!
+ نگو اینجوری دیوونه..
- خستم از این زندگی، از این دوست داشتنای پنهای و غصه خوردنای پنهانی تر.. خستم از شبایی ک از زور گریه دستامو کبود میکنم ک مبادا صدای هق هقم بلند بشه و کسی از حالم باخبر ...
+ ــــــــــــ
- مگه من چقد ظرفیت دارم هان؟! تا کی میتونم تحمل کنم؟! تا کی میتونم پنهانی غصه بخورمو دم نزنم؟! تا کی میتونم سکوت کنم هان؟!
+ ــــــــــــ
- اخه چی میشد همین الان، همین الان الان خدا جونمو ازم میگرفت؟! چی میشد قلبم کار نکنه هان؟!
+ تو رو خدا اینجوری حرف نزن.
- بنظرت میشه ی دختر شانزده ساله هم سکته کنه؟!
+ وای کیمیا!
- بنظرت کی تموم میشه؟! خدا صدامو میشنوه مگه ن؟! بالاخره منم ی روز میمیرم مگ ن؟! میرسه اونروز ن؟! چی میشد همین الان برسه؟!
+ ــــــــــــ
- متنفرم، متنفر از شبایی ک تنها آرزوم مرگه، متنفرم از عشق، از دوست داشتن، حالم از خودم ب هم میخوره. اما، نمیدونم چرا هنوزم دوسش دارم ...
+ ــــــــــــ
- اون خیلی بی رحمه، خیلی بیشتر از اون چیزی ک فکرشو میکردم، ولی ی بیرحم دوست داشتنیه، اره دوسش دارم، خیلی زیاد دوسش دارم، ولی اون، اونم دوسش داره، خیلی زیاد دوسش داره، خدایا! چیکار کنم؟!...........
چجوری تحمل کنم؟! سخته برام، خیلی زیاد سخته. خدایا، صدامو میشنوی؟! دلم آرامش میخاد، آرامش مرگو میخام.. پس کی میرسه؟! کی؟!
سرم داره میترکه، چشمام میسوزه، قلبم درد میکنه، ی چیزی توی گلوم گیر کرده ک داره جونمو میگیره، ولی، من چرا زندم؟!.............
منم ی روز میمیرم، مگه ن؟!..............
+ ــــــــــــ
- بله؟!
+ بازم؟!
- چی؟!
+ چته؟!
- هیچی..
+ هیچی؟!
- اوهوم
+ کیو داری گول میزنی؟!
- ــــــــــــ
+ این اشکات برا چیه؟! این حال داغونت ینی چی؟!
- ــــــــــــ
+ چی شدی کیمیا؟!
- حالم خوب نیست ...
+ چرا انقد خودتو اذیت میکنی؟!
- دلم براش تنگه ...
+ تا کی آخه؟!
- بنظرت فراموشم کرده؟!
+ تورو خدا بهش فک نکن.
- میشه؟!
+ باید بشه!
- چجوری؟!
+ نمی دونم، ولی باید ...
- سه ماهو دو هفتس ازش خبری ندارم. البته اگ کارای احمقانمو نادیده بگیریم. ولی خب، بازم دلم تنگشه، خیلی دل تنگم ...
+ ــــــــــــ
- دلم میخاست الان بود، باهاش حرف میزدم، خیلی حرفا دارم ک بش بگم، امشب زیادی حرفام توی سینم سنگینی میکنه، امشب زیادی دلم گرفته، زیادی داغونم ...
+ ــــــــــــ
- بنظرت اونم ب من فک میکنه؟! حواسش هست دارم اینجا جون میدم؟!
+ کیمیا!
- خستم، خیلی خستم.. میدونی امشب چقد دلم مرگ میخاد؟!
+ نگو اینجوری..
- بخدا امشب انقد داغونو دل گرفتم ک حاضرم خودمو بکشم..
+ این چرندیات چیه میگی اخه؟!
- بخدا اگ وجود خانوادم جلومو نمیگرفت این کارو میکردم..
+ ــــــــــــ
- میدونی، بعضی وقتا با خودم فک میکنم شاید اگه خانوادم هم از این حالم خبر داشتن اونام ب مرگم راضی میشدن ...
+ نکن این کارو با خودت. دلم میگیره از اینکه میبینم وقتی بغض گلوتو میگیره تنها کاری ک انجام میدی اینه ک ب حمام پناه میبری و گریه میکنی.. دلم میگره وقتی چشماتو میدزدی تا مبادا کسی بفهمه گریه کردی، حالم بد میشه وقتی میبینم حرفی نمیزنی تا مبادا کسی از صدای گرفتت حالتو بفهمه، چرا خوب نیستی کیمیا؟! تا کی میخای اینجوری پیش بری؟!
- بنظرت کی قلبم خسته میشه؟! کی میفهمه دیگه نباید بزنه؟! کی میرسه روزی ک منم بالاخره بمیرم؟!
+ نگو اینجوری دیوونه..
- خستم از این زندگی، از این دوست داشتنای پنهای و غصه خوردنای پنهانی تر.. خستم از شبایی ک از زور گریه دستامو کبود میکنم ک مبادا صدای هق هقم بلند بشه و کسی از حالم باخبر ...
+ ــــــــــــ
- مگه من چقد ظرفیت دارم هان؟! تا کی میتونم تحمل کنم؟! تا کی میتونم پنهانی غصه بخورمو دم نزنم؟! تا کی میتونم سکوت کنم هان؟!
+ ــــــــــــ
- اخه چی میشد همین الان، همین الان الان خدا جونمو ازم میگرفت؟! چی میشد قلبم کار نکنه هان؟!
+ تو رو خدا اینجوری حرف نزن.
- بنظرت میشه ی دختر شانزده ساله هم سکته کنه؟!
+ وای کیمیا!
- بنظرت کی تموم میشه؟! خدا صدامو میشنوه مگه ن؟! بالاخره منم ی روز میمیرم مگ ن؟! میرسه اونروز ن؟! چی میشد همین الان برسه؟!
+ ــــــــــــ
- متنفرم، متنفر از شبایی ک تنها آرزوم مرگه، متنفرم از عشق، از دوست داشتن، حالم از خودم ب هم میخوره. اما، نمیدونم چرا هنوزم دوسش دارم ...
+ ــــــــــــ
- اون خیلی بی رحمه، خیلی بیشتر از اون چیزی ک فکرشو میکردم، ولی ی بیرحم دوست داشتنیه، اره دوسش دارم، خیلی زیاد دوسش دارم، ولی اون، اونم دوسش داره، خیلی زیاد دوسش داره، خدایا! چیکار کنم؟!...........
چجوری تحمل کنم؟! سخته برام، خیلی زیاد سخته. خدایا، صدامو میشنوی؟! دلم آرامش میخاد، آرامش مرگو میخام.. پس کی میرسه؟! کی؟!
سرم داره میترکه، چشمام میسوزه، قلبم درد میکنه، ی چیزی توی گلوم گیر کرده ک داره جونمو میگیره، ولی، من چرا زندم؟!.............
منم ی روز میمیرم، مگه ن؟!..............
+ ــــــــــــ
گفته های من ...
خدایا!
قلبم داره درد میکنه، بغض بدجوری گلومو گرفته، خدایا، تا کی باید تحمل کنم؟! خسته شدم خدایا ...
خدایا، ب بزرگیت قسم اگه جونمو نگیری خودم اینکارو میکنم، نذار خدایا نذار برسه روزی ک خودم اینکارو کنم. خدایا دارم جون میدم اینجا صدامو میشنوی؟! منم میبینی؟! خدایا، خدایا، من حالم خوب نیست، قلبم بی اندازه داره درد میکنه اما چرا کاری نمیکنی ک دیگه نتپه؟! چرا دردمو میبینی اما کاری نمیکنی خدایا؟! خدایا چرا منو نمیبری پیش خودت؟! انقد بدم خدایا؟!...
دارم جون میدم اینجا خدایا، چرا تموم نمیشه؟! ای خدا دارم میمیرم اما چرا روحم؟! چرا جسمم ن؟!
متنفرم خدایا، از همه چیزو همه کس، از کسی ک مسبب این حالمه، متنفرم ازش، ازش بدم میاد، ای خدا چرا تموم نمیشه؟! من از شبایی ک جونمو میگیره متتفرم، از زندگی بدم میاد، ای کاش، ای کاش میشد همین الان میتونستم تمومش کنم، انقد خسته و دلشکستم ک حاضرم ب بدترین شکلم شده بمیرم، فقط بمیرم...
خدایا، خدایا!.....................
خدایا!
قلبم داره درد میکنه، بغض بدجوری گلومو گرفته، خدایا، تا کی باید تحمل کنم؟! خسته شدم خدایا ...
خدایا، ب بزرگیت قسم اگه جونمو نگیری خودم اینکارو میکنم، نذار خدایا نذار برسه روزی ک خودم اینکارو کنم. خدایا دارم جون میدم اینجا صدامو میشنوی؟! منم میبینی؟! خدایا، خدایا، من حالم خوب نیست، قلبم بی اندازه داره درد میکنه اما چرا کاری نمیکنی ک دیگه نتپه؟! چرا دردمو میبینی اما کاری نمیکنی خدایا؟! خدایا چرا منو نمیبری پیش خودت؟! انقد بدم خدایا؟!...
دارم جون میدم اینجا خدایا، چرا تموم نمیشه؟! ای خدا دارم میمیرم اما چرا روحم؟! چرا جسمم ن؟!
متنفرم خدایا، از همه چیزو همه کس، از کسی ک مسبب این حالمه، متنفرم ازش، ازش بدم میاد، ای خدا چرا تموم نمیشه؟! من از شبایی ک جونمو میگیره متتفرم، از زندگی بدم میاد، ای کاش، ای کاش میشد همین الان میتونستم تمومش کنم، انقد خسته و دلشکستم ک حاضرم ب بدترین شکلم شده بمیرم، فقط بمیرم...
خدایا، خدایا!.....................
ماهو فراموش کرده؟!
ههه ب من میگ ماهو فراموش کردم، خب ب درک، فراموش کنه ک چی، اصن منم فراموش کنه، من ک امشب میمیرم، اونم هر چی دلش میخاد فراموش کنه، امشب من میمیرم، باید بمیرم، ههه انقد خوبه ارامش مرگو حس کنی، انقد دوس دارم بالاخره تجربش کنم، ههه اره امشب تجربه میکنم، امشب بالاخره میمیرم، بالاخره منم میرم زیر خروارها خاک میخابم، جای ابدی، ههه اونم تو همون هشتاد سالگی ک دلش میخاد بمیره، اصن مهم نیست، اصن دیگ هیچی مهم نیس، من ک مردم میتونه خیلی راحت فراموش کنه، هه میتونه راحت بره با عشقش، ب من چ ربطی داره، من دیگ اون موقع مردم و برام مهم نیست، ههه من امشب قراره بمیرم، من میمیرم امشب انقد خوشحالم، انقد ارومم انگار ن انگار همین چن دقیقه پیش از گریه نفسم بند میوند، ولی خب الان میدونم ک قراره بمیرم، خدا خودش منو میبره، خودش جونمو میگیره، مگ ن خدا جون؟!
اره، من امشب باید بمیرم، خدایا میمیرم دیگ؟! تو منو میبری دیگ؟! خدایا باید ببری، باید جونمو بگیری، اینکارو نکنی خودم میکنما، مثل چند سال پیش، یادته؟! ههه داشتم میمردم، حس خوبی بود، ای کاش همون موقع مرده بودم، ای کاش اینروزا رو نمیدیدم، ولی خب امشب همه چی تموم میشه، ههه امشب قراره ب ارزوم برسم، خدایا میرسم دیگ ن؟! تو امشب اینکارو میکنی مگ ن؟! خدایا تو بخای میشه، تو بخای همه چیز شدنیه، بخا خدایا، منو ببر خدایا...
خدایا، ب خودت قسم فردا صبح چشمم ب این دنیا باز بشه دلمو رو همه چی میبندم، حتی رو تو، ب خودت قسم دیوونه میشم، میشم همونی ک نباید، ب خودت قسم فردا چشم باز کنم بد میشه، نذار، نذار این اتفاق بیافته.. نذار............
منم امشب میشم جزو همون ادمایی ک میبری پیش خودت، مگ ن؟!
منم میمیرم، همین امشب ...
یا جسمم همین امشب میمیره،
یا روحم ....
خدایا!.................................................
هیچوقت نمیبخشمش ...
هیچوقت ...
ههه ب من میگ ماهو فراموش کردم، خب ب درک، فراموش کنه ک چی، اصن منم فراموش کنه، من ک امشب میمیرم، اونم هر چی دلش میخاد فراموش کنه، امشب من میمیرم، باید بمیرم، ههه انقد خوبه ارامش مرگو حس کنی، انقد دوس دارم بالاخره تجربش کنم، ههه اره امشب تجربه میکنم، امشب بالاخره میمیرم، بالاخره منم میرم زیر خروارها خاک میخابم، جای ابدی، ههه اونم تو همون هشتاد سالگی ک دلش میخاد بمیره، اصن مهم نیست، اصن دیگ هیچی مهم نیس، من ک مردم میتونه خیلی راحت فراموش کنه، هه میتونه راحت بره با عشقش، ب من چ ربطی داره، من دیگ اون موقع مردم و برام مهم نیست، ههه من امشب قراره بمیرم، من میمیرم امشب انقد خوشحالم، انقد ارومم انگار ن انگار همین چن دقیقه پیش از گریه نفسم بند میوند، ولی خب الان میدونم ک قراره بمیرم، خدا خودش منو میبره، خودش جونمو میگیره، مگ ن خدا جون؟!
اره، من امشب باید بمیرم، خدایا میمیرم دیگ؟! تو منو میبری دیگ؟! خدایا باید ببری، باید جونمو بگیری، اینکارو نکنی خودم میکنما، مثل چند سال پیش، یادته؟! ههه داشتم میمردم، حس خوبی بود، ای کاش همون موقع مرده بودم، ای کاش اینروزا رو نمیدیدم، ولی خب امشب همه چی تموم میشه، ههه امشب قراره ب ارزوم برسم، خدایا میرسم دیگ ن؟! تو امشب اینکارو میکنی مگ ن؟! خدایا تو بخای میشه، تو بخای همه چیز شدنیه، بخا خدایا، منو ببر خدایا...
خدایا، ب خودت قسم فردا صبح چشمم ب این دنیا باز بشه دلمو رو همه چی میبندم، حتی رو تو، ب خودت قسم دیوونه میشم، میشم همونی ک نباید، ب خودت قسم فردا چشم باز کنم بد میشه، نذار، نذار این اتفاق بیافته.. نذار............
منم امشب میشم جزو همون ادمایی ک میبری پیش خودت، مگ ن؟!
منم میمیرم، همین امشب ...
یا جسمم همین امشب میمیره،
یا روحم ....
خدایا!.................................................
هیچوقت نمیبخشمش ...
هیچوقت ...
خدایا!
خدایا!
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا!
چرا صدا صدامو نمیشنوی خدااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا منو نمیبینی چرا چشماتو روی اشکام میبندی چرا ب دادم نمیرسی ای خدااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمیخام، دیگ نمیخام. من دلم میخاد بمیرم خدایا میشنوی من میخام بمیرم لعنتی چرا ی ذرم بهم توجه نمیکنی. من میخام بمیرم میخام بمیزم ای خدااااااا.
خستم خدایا خستم دیگ نمیکشم ب خودت قسم دیگ تحمل ندارم خدایا ب دادم برس، خدایا التماست میکنم ی ذره ب من توجه کن ی ذره ب حرفم گوش بده، خدایا من دیگ نمیخام زنده بمونم من مرگمو میخام خدا.
داره بهم میگه 30 40 50 60 70 80 سالگی همه میمیریم اخرش ک چی، اما من نمیخام من الان میخام خدایا میشنوی چی میگم من الان میخام، میخام بمیرم خدایا میخام بمیرم. تو رو ب هر کی دوس داری قسم خودت منو ببر خدایا من نمیتونم جون خودمو بگیرم، خدایا خانوادم................
ای خدا من چیکار کنم.....
متنفرم خدایا، ازهمه کسو همه چی، ازش بدم میاد خدا، متنفرم ازش، از کسی ک مسبب حالمه و عین خیالشم نیست، منتقرم ازش، بدم میاد ای خدا از تو هم بدم میاد، چرا جونمو نمیگیری چرا انقد عذابم میدی اما حاضر نیستی جونمو بگیری، خدایا نذار خودم اینکارو کنم، چرا نمیفهمی دارم جون میدم اینجا ای خداااااااااااا. چرا منو نمیفهمی چرا درکم نمیکنی، من میخام بمیرم تاکی؟! تا کی ای خدااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
التماست میکنم خدایا، التماست میکنم همین امشب تمومش کن، همین امشب، همین امشب ای خدا. چقد دیگ باید التماست کنم اخه، چقد خدایا؟؟؟؟؟؟؟ من مرگمو میخام ای خدا، من مرگم میخام، این جون لعنتی و ازم بگیر، خدایا واسه ی لحظم شده صدامو بشنو این جونو بگیر ازم..
خدایا، دیگ تحمل زنده بودنو ندارم، دیگ تحملشو ندارم. نمیبخشم، هیچوقت نمیبخشمش، نمیبخشم اون لعنتی رو. امیدوارم همینجوری ک من دارم درد میکشم اونم ی روزی درد بکشه، همینجوری ک من دارم اینجا جون میدم اونم ی روز ذره ذره جونش بره...
ای خدا، ای خدا، خدایا........................
خدایا!
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا!
چرا صدا صدامو نمیشنوی خدااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا منو نمیبینی چرا چشماتو روی اشکام میبندی چرا ب دادم نمیرسی ای خدااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمیخام، دیگ نمیخام. من دلم میخاد بمیرم خدایا میشنوی من میخام بمیرم لعنتی چرا ی ذرم بهم توجه نمیکنی. من میخام بمیرم میخام بمیزم ای خدااااااا.
خستم خدایا خستم دیگ نمیکشم ب خودت قسم دیگ تحمل ندارم خدایا ب دادم برس، خدایا التماست میکنم ی ذره ب من توجه کن ی ذره ب حرفم گوش بده، خدایا من دیگ نمیخام زنده بمونم من مرگمو میخام خدا.
داره بهم میگه 30 40 50 60 70 80 سالگی همه میمیریم اخرش ک چی، اما من نمیخام من الان میخام خدایا میشنوی چی میگم من الان میخام، میخام بمیرم خدایا میخام بمیرم. تو رو ب هر کی دوس داری قسم خودت منو ببر خدایا من نمیتونم جون خودمو بگیرم، خدایا خانوادم................
ای خدا من چیکار کنم.....
متنفرم خدایا، ازهمه کسو همه چی، ازش بدم میاد خدا، متنفرم ازش، از کسی ک مسبب حالمه و عین خیالشم نیست، منتقرم ازش، بدم میاد ای خدا از تو هم بدم میاد، چرا جونمو نمیگیری چرا انقد عذابم میدی اما حاضر نیستی جونمو بگیری، خدایا نذار خودم اینکارو کنم، چرا نمیفهمی دارم جون میدم اینجا ای خداااااااااااا. چرا منو نمیفهمی چرا درکم نمیکنی، من میخام بمیرم تاکی؟! تا کی ای خدااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
التماست میکنم خدایا، التماست میکنم همین امشب تمومش کن، همین امشب، همین امشب ای خدا. چقد دیگ باید التماست کنم اخه، چقد خدایا؟؟؟؟؟؟؟ من مرگمو میخام ای خدا، من مرگم میخام، این جون لعنتی و ازم بگیر، خدایا واسه ی لحظم شده صدامو بشنو این جونو بگیر ازم..
خدایا، دیگ تحمل زنده بودنو ندارم، دیگ تحملشو ندارم. نمیبخشم، هیچوقت نمیبخشمش، نمیبخشم اون لعنتی رو. امیدوارم همینجوری ک من دارم درد میکشم اونم ی روزی درد بکشه، همینجوری ک من دارم اینجا جون میدم اونم ی روز ذره ذره جونش بره...
ای خدا، ای خدا، خدایا........................
من دارم چیکار میکنم؟!
واقعا من دارم با زندگیم چیکار میکنم؟! ب خاطر چی؟! ب خاطر کی؟! ارزششو داره؟! نداره! نداره! نداره!...
پس من دارم چیکار میکنم؟! چرا دارم گند میزنم ب همه چی؟! ب زندگیم، ب آیندم، چرا اخه؟!
آخه واسه چی الان اومدی و حالم خراب کردی؟! مگ چیکارت کردم؟! حالا من چیکار کنم هان؟! من فردا امتحان دارم و با کلی درس نخونده، ولی دارم چیکار میکنم؟! چرا دارم بهش فک میکنم؟! مگ قرار نبود دیگ بهش فک نکنم پس چرا بازم شده تموم فکرو ذکرم؟! چرا الان؟! حالا من چیکار کنم، امتحان فردا خیلی مهمه، و من با این خوندنم تجدید نشم خیلیه، وای..
بیچاره خانوادم، هه الان امیدشون ب منه، ب اینکه موفق بشم ولی من دارم چیکار میکنم؟! دارم گند میزنم ب همه چی، لعنت بهت، لعنت ب تویی ک باعثشی،، لعنت ب من، لعنت ب منه احمق ک دارم ب تو فک میکنم، لعنت ب من ک دارم ب خاطر تو گند میزنم ب همه چی، لعنت، لعنت...
اخه واسه چی اینجوری کردی باهام؟! مگ من چیکارت کردم هان؟! چرا انقد بدی؟! چرا عذابم میدی اخه؟!
قرار بود بهت فک نکنم، قرار بود دیگ بی تفاوت باشم، قرار بود دیگ دوست نداشته باشم، قراره گریه نکنم، ولی، با این بغض چیکار کنم؟! دارم خفم میکنه چیکار کنم من؟! چرا نمیتونم فکرمو ازت بردارم؟! چرا با این همه بدی هنوزم حس میکنم دوست دارم؟! من نباید دوست داشته باشم، نباید، خودت گفتی مگ نگفتی؟! پس چرا دارم بت فک میکنم؟! چرا ته دلم حس میکنم دوست دارم؟! با این همه عذاب چرا هنوزم دلم پیشته؟! قرار بود دیگ مهم نباشه، اما چرا دلم داره آتیش میگیره؟! چرا با حرفات مردمو زنده شدم هان؟! وای،،
باید ی قباد باشه؟! هه، ب من میگ باید یکی باشه ک برا شهرزاد قصه نقش قبادو بازی کنه،، اینه اینصافت بیمعرفت؟! ی ذره فک کردی من با این حرف چی میشم بعد گفتیش؟! بعد از هفت سال دوست داشتن اینه جوابم؟! خیلی نامردی، خیلی..
اخه چرا اینجوری عذابم دادی و بعدم انگار ن انگار گذاشتی و رفتی؟! خیلی بیمعرفتی، خیلی بدی، خیلی..
من دارم اینجا دیوونه میشم، ی ذره ب فکر من بودی؟! هه نبودی، نبودی، هیچوقت نبودی، فقط عذابم دادی، هیچوقت ب اشکای من فک کردی؟! ای کاش حداقل ب اندازه ی انسان عادی برات ارزش داشتم، ای کاش،، ای کاش ارزششو داشته باشی، ای کاش لیاقت تمام اشکا و لحظه هایی ک بخاطرت از دست دادمو داشته باشی، ای کاش...
خوب باشی....
واقعا من دارم با زندگیم چیکار میکنم؟! ب خاطر چی؟! ب خاطر کی؟! ارزششو داره؟! نداره! نداره! نداره!...
پس من دارم چیکار میکنم؟! چرا دارم گند میزنم ب همه چی؟! ب زندگیم، ب آیندم، چرا اخه؟!
آخه واسه چی الان اومدی و حالم خراب کردی؟! مگ چیکارت کردم؟! حالا من چیکار کنم هان؟! من فردا امتحان دارم و با کلی درس نخونده، ولی دارم چیکار میکنم؟! چرا دارم بهش فک میکنم؟! مگ قرار نبود دیگ بهش فک نکنم پس چرا بازم شده تموم فکرو ذکرم؟! چرا الان؟! حالا من چیکار کنم، امتحان فردا خیلی مهمه، و من با این خوندنم تجدید نشم خیلیه، وای..
بیچاره خانوادم، هه الان امیدشون ب منه، ب اینکه موفق بشم ولی من دارم چیکار میکنم؟! دارم گند میزنم ب همه چی، لعنت بهت، لعنت ب تویی ک باعثشی،، لعنت ب من، لعنت ب منه احمق ک دارم ب تو فک میکنم، لعنت ب من ک دارم ب خاطر تو گند میزنم ب همه چی، لعنت، لعنت...
اخه واسه چی اینجوری کردی باهام؟! مگ من چیکارت کردم هان؟! چرا انقد بدی؟! چرا عذابم میدی اخه؟!
قرار بود بهت فک نکنم، قرار بود دیگ بی تفاوت باشم، قرار بود دیگ دوست نداشته باشم، قراره گریه نکنم، ولی، با این بغض چیکار کنم؟! دارم خفم میکنه چیکار کنم من؟! چرا نمیتونم فکرمو ازت بردارم؟! چرا با این همه بدی هنوزم حس میکنم دوست دارم؟! من نباید دوست داشته باشم، نباید، خودت گفتی مگ نگفتی؟! پس چرا دارم بت فک میکنم؟! چرا ته دلم حس میکنم دوست دارم؟! با این همه عذاب چرا هنوزم دلم پیشته؟! قرار بود دیگ مهم نباشه، اما چرا دلم داره آتیش میگیره؟! چرا با حرفات مردمو زنده شدم هان؟! وای،،
باید ی قباد باشه؟! هه، ب من میگ باید یکی باشه ک برا شهرزاد قصه نقش قبادو بازی کنه،، اینه اینصافت بیمعرفت؟! ی ذره فک کردی من با این حرف چی میشم بعد گفتیش؟! بعد از هفت سال دوست داشتن اینه جوابم؟! خیلی نامردی، خیلی..
اخه چرا اینجوری عذابم دادی و بعدم انگار ن انگار گذاشتی و رفتی؟! خیلی بیمعرفتی، خیلی بدی، خیلی..
من دارم اینجا دیوونه میشم، ی ذره ب فکر من بودی؟! هه نبودی، نبودی، هیچوقت نبودی، فقط عذابم دادی، هیچوقت ب اشکای من فک کردی؟! ای کاش حداقل ب اندازه ی انسان عادی برات ارزش داشتم، ای کاش،، ای کاش ارزششو داشته باشی، ای کاش لیاقت تمام اشکا و لحظه هایی ک بخاطرت از دست دادمو داشته باشی، ای کاش...
خوب باشی....
امشب..
هه میدونی، امشب بد شکستیم اغا حامد، نابودم کردی، اما، از ته دل ارزو میکنم تاوان کاراتو ببینی، امشب بد ازت متنفر شدم، دیگ حتی همون ی ذره حسیم ک داشتم نموند، درست شد همونجوری ک میخاستی، همیشه میگفتی کاش ازم متنفر میشدی، و من امشب ازت متنفر شدم، بالاخره حس تنفرو درک کردم، اما، ن فقط تنفر از تو، بلکه از خداتم متنفر شدم..
من ک ب عدالت خدا اعتقادی ندارم ولی، با تمام وجود خاستم اینه ک تاوانشو بد ببینی..
امشب کاری کردی از دنیا و ادماش متنفر باشم، مطمعن باش جوری میشم ک از کردت پشیمون بشی، هه اینو مطمعنم هیچوقت کسی پیدا نمیشه ک ب اندازه من دوست داشته باشه، و از اینم مطمعن باش هیچکس پیدا نمیشه ب اندازه من ازت متنفر باشه...
متنفرم ازت، حالم ازت ب هم میخوره، و مطمعن باش، ی روزی میرسه ک انقد برام بی اهمیت بشی ک حتی همین حس تنفرم بهت نداشته باشم..
حالم از عشق ب هم میخوره، و یادت باشه، من این نبودم، شدم، و اینو تو باعثشی، الان دیگ نمیخام بمیرم، بلکه میخام باشمو نابودیتو ببینم، تنها آرزومه، و خودت مسببشی..
امشب برام مردی، همه مردند، خداهم مرد، دنیارو تیره کردی، دنیارو تیره میکنم، هرکسی ک بیاد طرفمو تیره میکنم، میشکنم، خوردمیکنم، نابود میکنم، درست مثل کار امشب تو...
هه میدونی، امشب بد شکستیم اغا حامد، نابودم کردی، اما، از ته دل ارزو میکنم تاوان کاراتو ببینی، امشب بد ازت متنفر شدم، دیگ حتی همون ی ذره حسیم ک داشتم نموند، درست شد همونجوری ک میخاستی، همیشه میگفتی کاش ازم متنفر میشدی، و من امشب ازت متنفر شدم، بالاخره حس تنفرو درک کردم، اما، ن فقط تنفر از تو، بلکه از خداتم متنفر شدم..
من ک ب عدالت خدا اعتقادی ندارم ولی، با تمام وجود خاستم اینه ک تاوانشو بد ببینی..
امشب کاری کردی از دنیا و ادماش متنفر باشم، مطمعن باش جوری میشم ک از کردت پشیمون بشی، هه اینو مطمعنم هیچوقت کسی پیدا نمیشه ک ب اندازه من دوست داشته باشه، و از اینم مطمعن باش هیچکس پیدا نمیشه ب اندازه من ازت متنفر باشه...
متنفرم ازت، حالم ازت ب هم میخوره، و مطمعن باش، ی روزی میرسه ک انقد برام بی اهمیت بشی ک حتی همین حس تنفرم بهت نداشته باشم..
حالم از عشق ب هم میخوره، و یادت باشه، من این نبودم، شدم، و اینو تو باعثشی، الان دیگ نمیخام بمیرم، بلکه میخام باشمو نابودیتو ببینم، تنها آرزومه، و خودت مسببشی..
امشب برام مردی، همه مردند، خداهم مرد، دنیارو تیره کردی، دنیارو تیره میکنم، هرکسی ک بیاد طرفمو تیره میکنم، میشکنم، خوردمیکنم، نابود میکنم، درست مثل کار امشب تو...
خدایا از خودتو عدالتتو حقتو دنیاتو ادماتو همه کس بدم میااااااااااااااد...................
متنفرم از همتون، از همتون بدم میاد،
اخه چرا من؟! چرا باید با اون امتحانم میکردی؟! چراااااااا
خدایا اصن هستی؟! تو ک گفتی توی دلای شکسته ای.. پس نیستی ن؟!
باشه، منم چشمامو میبندم، تا ته دنیات چشمامو میبندم..
هم ب روی خودت، هم ب روی دنیاتو ادمات..
خودت خاستی.............
متنفرم از همتون، از همتون بدم میاد،
اخه چرا من؟! چرا باید با اون امتحانم میکردی؟! چراااااااا
خدایا اصن هستی؟! تو ک گفتی توی دلای شکسته ای.. پس نیستی ن؟!
باشه، منم چشمامو میبندم، تا ته دنیات چشمامو میبندم..
هم ب روی خودت، هم ب روی دنیاتو ادمات..
خودت خاستی.............
متنفرم..
ازش متنفرم، ازش بدم میاد، حالم ازش ب هم میخوره، من ازش بدم میااااااااااااااااد..
من چرا اینجوری شدم اخه، از همه بدم میاد حتی از خودم، از کارام دیگ نمیکشم ای خدا.
توهم ک منو فراموش کردی من با کی درددل کنم، حرف دلمو ب کی بگم، من خستم، ازش خسته شدم، از فکرش، ولی اخه، چرا من هنوز دوسش دارم؟! چرا ته دلم حس میکنم دوسش دارم، من ازش متنفرم ولی چرا دوسش دارم.
دلم میخاد بمیرم، اخه چرا اینکارا رو باهام میکنه مگ من چیکارش کردم، چیکارش کردم ک انقد عذابم میده؟! من ب کی حرف دلمو بزنم؟! دارم میمیرم پس چرا تموم نمیشه، چرا من هنوز زندم، اخه چرا.
اون خیلی بده، ازش بدم میاد، من دوسش ندارم.. دوسش ندارم مگ ن؟! اره دوسش ندارم...
من چیکار کنم؟! چیکار کنم؟!.............
حالم خوب نیست، این سوزش چشما بخاطر اونه مگ ن؟! اینا دلیلن برا اینکه من ازش بدم بیاد مگ ن؟! پس چرا اینطور نیس؟! چرا وقتی بهش میگفتم ازت بدم میاد ی چیزی تو قلبم میگفت ن؟! چرا میگفت تو هنوزم دوسش داری؟! من دوسش دارم؟! اره دوسش دارم! ولی باید ازش بدم بیاد، باید.. اخه، اون دوست نداره، نمیخاد ک من دوسش داشته باشم، انصافه؟! عدالته؟!
متنفرم از عدالتت خدا، متنفرم.......
ازش متنفرم، ازش بدم میاد، حالم ازش ب هم میخوره، من ازش بدم میااااااااااااااااد..
من چرا اینجوری شدم اخه، از همه بدم میاد حتی از خودم، از کارام دیگ نمیکشم ای خدا.
توهم ک منو فراموش کردی من با کی درددل کنم، حرف دلمو ب کی بگم، من خستم، ازش خسته شدم، از فکرش، ولی اخه، چرا من هنوز دوسش دارم؟! چرا ته دلم حس میکنم دوسش دارم، من ازش متنفرم ولی چرا دوسش دارم.
دلم میخاد بمیرم، اخه چرا اینکارا رو باهام میکنه مگ من چیکارش کردم، چیکارش کردم ک انقد عذابم میده؟! من ب کی حرف دلمو بزنم؟! دارم میمیرم پس چرا تموم نمیشه، چرا من هنوز زندم، اخه چرا.
اون خیلی بده، ازش بدم میاد، من دوسش ندارم.. دوسش ندارم مگ ن؟! اره دوسش ندارم...
من چیکار کنم؟! چیکار کنم؟!.............
حالم خوب نیست، این سوزش چشما بخاطر اونه مگ ن؟! اینا دلیلن برا اینکه من ازش بدم بیاد مگ ن؟! پس چرا اینطور نیس؟! چرا وقتی بهش میگفتم ازت بدم میاد ی چیزی تو قلبم میگفت ن؟! چرا میگفت تو هنوزم دوسش داری؟! من دوسش دارم؟! اره دوسش دارم! ولی باید ازش بدم بیاد، باید.. اخه، اون دوست نداره، نمیخاد ک من دوسش داشته باشم، انصافه؟! عدالته؟!
متنفرم از عدالتت خدا، متنفرم.......
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |